من می بخشمشون!
امروز یک روز جمعه بعد یک هفته ی پر کار و طاقت فرساست.
هفته ای که پشت سر گذاشتم پر بود از اتفاقات عجیب و غریب و آگاه کننده.
اواسط هفته خواب عجیبی رو دیدم که عمیقاً روم تاثیر گذاشت و صبح روز بعدش تمام مدت به این موضوع فکر می کردم که چرا اون فضا و اون آدم رو تو خوابم دیدم.
عصر که به خونه رسیدم و اون تماس تلفنی اتفاق افتاد انگار پنجره جدیدی به رویم گشوده شد و چقدر از اقدامی که در زمینه اون امر خاص گرفته بودم لذت بردم.
هر چند که فهمیدن خیلی چیزا روحم رو شدیداً آزرد ولی خوشحالم که من از تمامی امتحانات سربلند بیرون اومدم، اما نگران آینده افراد زیادی هستم که ممکنه آسیب های جدی ببینن اما من کار خودم رو کردم و در کمال صداقت هر آنچه که لازم بود رو انجام دادم.
از اون روز به بعد خیلی تو فکرم........
مدام به این موضوع می اندیشم که خداوند وقتی میخواد راهی هموار بشه اون رو هموار میکنه.
شاید زخمی که من از زندگی ور داشتم دردناک بود ، اما داره ترمیم میشه و حتی در آینده ممکنه یک کوچولو فقط جاش بمونه اما درمان و ترمیم این زخم و تحمل درددش در همون ابتدا به من کمک کرده که الان دکتر و پرستار خوبی باشم.
حس تازه ای در من به وجود اومده.......
یک چیزی که من رو داره نسبت به فردا و فرداهای پیش رویم امیدوار میکنه.
میدونم که خیلی اتفاقات و مسائل ممکنه پیش رویم باشه.
میدونم که فرازو نشیب و رکود در کنار هم تو زندگیت رقم میخوره و انسانهای زیادی پاشون به حیات تو وا میشه که میتونند نقشهای متفاوتی رو داشته باشن.
اما من تمام تلاشم اینه که مثل یک انسان واقعی زندگی کنم.
زندگی صحنه فیلم های ملودرام و عشقی و یا فیلم های اکشن و تخیلی نیست.
زندگی زندگیست.
هر لحظه اون غیر قابل پیش بینی و جدیده برای خودش.
زمانی بود که تو رویاها سیر میکردم و افراد رو هم مطابق با اون رویاها تو ذهنم میچیدم
اما زمان رویا پردازیهام تموم شده و حالا همه چیز رو بیش از حد تصورواقعی میبینم.
تمام سعی ام رو دارم میکنم که با اهدافم پیش بروم .
تمام آدمهایی رو که دارن در کنارم کمکم میکنند و به هر عنوانی همراه و همدل من هستند دوست دارم و ازشون ممنونم.
مادرم،پدرم،آرش و آناهید،زهرا بینظیرترین دوستم،مریم،و تمام دوستانی که اونقدر پررنگ در کنارم هستند که تا عمر دارم فراموششون نمیکنم و همیشه در صدد جبران الطافشون خواهم بود و میبخشم تمام اونهایی رو که به دلیل نا آگاهیشون منو رنجوندند اما در عین حال تجربه های بد زیادی رو به من آموختندکه دید من رو نسبت به اصل زندگی وسعت بخشید.